شیوه ی زندگی کردن برای همه ی ما یکجور نیست، دلیلش هم کاملا واضحه، چون توقعمون از زندگی با هم فرق میکنه.
حالا این تفاوت از چی نشات میگیره؟؟؟
اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که چون طرز فکرمون با هم فرق میکنه در نتیجه توقعاتمون با هم فرق میکنه.
قدر مصلم چندین مورد هست که تو شکل گیری تفکرات آدم نقش داره.
فرض بر این بگیریم که یک جوان 20 ساله بدون هیچ تفکر و تجربه ای وجود داره.(مثل اکثر مسائل مهندسی شرایطو ایده ال فرض می کنیم. (: )
اگه این فرد بخواد فکر کنه (راجع به چی مهم نیست.) چه فکرهایی میکنه؟ مثل اینه که داخل یک هارد خالی بخوایم دنبال چیزی بگردیم. مطمئنا هیچ چیزی برای فکر کردن نداره. چون نه تجربه ای نداره نه مشاهده ای و نه خاطره ای.
از چند خط بالا میشه نتیجه گرفت اولین و مهمترین چیزی که باعث به وجود آمدن تفکرات (و در نتیجه توقعمون از زندگی) میشه تجرببیات، مشاهدات و خاطرات هستند.
و اما همه ی اینها (تجربه، مشاهده، خاطره) در محیط زندگی و از بدو تولد شکل می گیرند.
پس یعنی طرز تفکر ما (در اکثر موارد) بستگی به محیط زندگیمون (از خانواده گرفته تا کشور) داره.
این مطلب واضحه و فکر کنم هممون اینو قبول داریم و نیازی به توضیح نداشت.
ولی چرا اینو گفتم؟
ما وقتی زنده ایم که تفکراتمون از پیرامونمون فراتر بره؛ مثل همه ی بزرگان تاریخ.
از نلسون ماندلا گرفته تا امیر کبیر. از کوروش گرفته تا ابراهیم خلیل الله.
ما زندگی می کنیم اما!!!!
فقط بعضی وقت ها.
چون فقط بعضی وقت ها فکر می کنیم؛ سوای تفکرات معمول...