همین اول بگم شاید فردا متوجه بشم که عنوان این پست باید "2 روز باقی" می بود.
توی این یک سال و یک ماه و پنج روزی که از آخرین پستم گذشته چندین بار به اینجا سر زدم.
به اندازه ی چند ده تا پست هم جا داشته بنویسم. ولی ننوشتم، دست و دلم نرفت به نوشتن. شاید دلیل اصلی کم (بدون) مخاطب بودنه اینجا بوده. شایدم قبلا فکر میکردم لازم نیست بگم حرفامو ولی الان دیگه هیچ راه دیگه ای ندارم.
مهم نیست.
میخواستم کلی احساسی و فلسفی بنویسم ولی گویا نوشتنم نمیاد بنابراین خلاصه میکنم.
به احتمال 99.9 درصد 2 یا 5 روز دیگه تو سن 28 سالگی عازم شهر کرمان برای خدمت سربازی میشم. اتفاق خیلی بدیه. بعد 2 سال کار توی شهر غریب به امید اینکه امریه می گیرم و فقط 2 ماه میرم خدمت حالا باید 21 ماه برم. قاعدتا اتفاق خوبی نیست ولی به نظرم رفتن بهتر از نرفتنه و با وجود اصرار بسیار زیاد مدیر عامل شرکت تصمیم گرفتم برم.
خداحافظ تا تاریخی نامعلوم.
پ.ن: گویا غربت با من خیلی حال میکنه
از 18 سالگی تا حالا اینجوری بوده زندگی من:
4 سال همدان
3 سال قزوین (شهر خودم)
2 سال تهران
الانم که حداقل 2 ماه کرمان تا ببینیم بعدش غربت کدوم شهر مطلبه.