کاش می شد مثل یک کارفرما که آگهی میزنه واسه جذب نیرو روی پیشونیم مینوشتم "به یک یا چند انگیزه نیازمندیم".
البته باید ویژه گی هایی داشته باشه از جمله اینکه تمام وقت باشه.
پ.ن1: چقدر بده که داخل text editor اینجا نیم فاصله نداره.
پ.ن2: منظورم از انگیزه جنس مخالف نیست البته اونم میتونه انگیزه باشه.
پ.ن3: هر چی خواستم متن طولانی تر بنویسم جالب نشد.
همینجوری اتفاقی سر میزنی به پنل مدیریت
بعد میبینی نظر جدید اومده بعد از حدود یکسال
میری داخل پست ببینی چی بوده
سمت چپ رو نگاه میکنی
زده عمر سایت 730 روز
میگی یعنی چقدر میشه 730 روز
ماشین حساب رو باز میکنی و از اونجایی که خیلی با هوشی میزنی 365 تقسیم بر 2 که میشه 182
یکم فکر میکنی با خودت میگی خوب که چی؟؟؟
بعد انگاری یکی میزنه پس کلّت!!!
دوباره میزنی 365 ضرب در 2 که میشه 730
بله 2 ساله شده اینجا...
2 سالی که معمولا نبودم و آخرین بار حدود 11 ماه پیش پست گذاشته بودم.
ولی 2 سال 2سال دیگه چه ببینی کسی یا چیزی رو چه نبینی...
پ.ن: وقتی ماشین حساب ویندوز روی حالت programmer باشه حاصل تقسیم به صورت صحیح نمایش داده میشه که در نتیجه 365 تقسیم بر 2 که میشه 182.5 رو 182 نمایش میده.
و من الله توفیق
شاعری گفته است:
به جان تو که آدمی فرزند کوشش خویش است؛ و آنکه کوشنده تر است به بزرگی سزاوارتر است.
و به همت بلند مدارج ترقی را می پیماید، وآنکه همتش بلندتر است مشهورتر است.
آنکه اراده پیشگامی دارد، باز پس نمی ماند و آنکه پیشی نمی جوید، پیش نمی افتد.
پ.ن1: بر گرفته از کتاب کشکول شیخ بهایی
پ.ن2: بیشتر این کتاب جمع آوری متن و نثر از نویسندگان و شاعران دیگه هست.
پ.ن3: متن بالا ترجمه یک شعر عربیه گویا.
شیوه ی زندگی کردن برای همه ی ما یکجور نیست، دلیلش هم کاملا واضحه، چون توقعمون از زندگی با هم فرق میکنه.
حالا این تفاوت از چی نشات میگیره؟؟؟
اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که چون طرز فکرمون با هم فرق میکنه در نتیجه توقعاتمون با هم فرق میکنه.
قدر مصلم چندین مورد هست که تو شکل گیری تفکرات آدم نقش داره.
فرض بر این بگیریم که یک جوان 20 ساله بدون هیچ تفکر و تجربه ای وجود داره.(مثل اکثر مسائل مهندسی شرایطو ایده ال فرض می کنیم. (: )
اگه این فرد بخواد فکر کنه (راجع به چی مهم نیست.) چه فکرهایی میکنه؟ مثل اینه که داخل یک هارد خالی بخوایم دنبال چیزی بگردیم. مطمئنا هیچ چیزی برای فکر کردن نداره. چون نه تجربه ای نداره نه مشاهده ای و نه خاطره ای.
از چند خط بالا میشه نتیجه گرفت اولین و مهمترین چیزی که باعث به وجود آمدن تفکرات (و در نتیجه توقعمون از زندگی) میشه تجرببیات، مشاهدات و خاطرات هستند.
و اما همه ی اینها (تجربه، مشاهده، خاطره) در محیط زندگی و از بدو تولد شکل می گیرند.
پس یعنی طرز تفکر ما (در اکثر موارد) بستگی به محیط زندگیمون (از خانواده گرفته تا کشور) داره.
این مطلب واضحه و فکر کنم هممون اینو قبول داریم و نیازی به توضیح نداشت.
ولی چرا اینو گفتم؟
ما وقتی زنده ایم که تفکراتمون از پیرامونمون فراتر بره؛ مثل همه ی بزرگان تاریخ.
از نلسون ماندلا گرفته تا امیر کبیر. از کوروش گرفته تا ابراهیم خلیل الله.
ما زندگی می کنیم اما!!!!
فقط بعضی وقت ها.
چون فقط بعضی وقت ها فکر می کنیم؛ سوای تفکرات معمول...
خیلی جالبه آدم بعضی وقتها با اعمال گذشتش فکر کنه و ببینه اگه تفکرات الانش رو اون موقع داشت چه تصمیمی میگرفت و چه کاری میکرد.
من وقت و بی وقت این کارو میکنم.
ولی از این جالبتر اینه که آدم تفکرات گذشتشو مرور کنه. من واقعا از این کار لذت می برم و خیلی وقتها به حماقت خودم تو گذشته و افکاری که داشتم میخندم.
به نظرم این از اثرات افزایش سن و تکامل انسانه.
البته این تکامل همیشه مثبت و سازنده نیست. مثلا یه کلاهبردار وقتی حرفه ای تر میشه با خودش میگه باید زودتر اینکارو میکردم که بیشتر سر مردمو کلاه میزاشتم. ولی نکته ی مشترکش اینه که آدم همیشه به تفکرات گذشتش میخنده.
(این نظر منه و هر کس فقط خودش این موضوع رو راجع یه خودش میدونه.)
من وقت و بی وقت به تفکراتم فکر میکنم ولی متاسفانه روند تغییر تفکراتم به سمتی که دوست دارم بره خیلی کنده، خیلی کند....
پ.ن: شاید در مورد اعمال گذشته بتونه به چند سال پیشم برگرده ولی در مورد تفکرات گذشته معمولا خیلی نزدیکتره.
اگر شما به صف نانوایی مراجعه کرده باشین صحبت های جالبی می شنوین.
هر کسی سعی میکنه جدیدترین اطلاعات ایرانیهای ناسا رو که از تلگرام گرفته به رفتار تبعیض آمیز نانوا ربط بده.نانوایی که به رفیقش که رفته داخل و 197 بار گفته خسته نباشید و از رفقای دوران دبیرستان گرفته تا ممد مرغی که گرفتنش و الان تو هتله تعریف کرده، 2 تا نان بدون نوبت داده.
ولی یک نفر هست که حرفهاش اعتبار خاصی داره. این شخص میتونه راجع به هر چیزی نظر نهایی رو بده.
این شخص شخیص اجازه ی شروع کردن مبحث جدید و خاتمه دادن به صحبت بقیه رو داره.
اگه ایشون بره سازمان ملل حق وتو داره.
قیمت گذاری کلیه ی اجناس داخلی و خارجی، تشریح دلایل اصلی گرانی، اثرات برجام بر کشور و خاور میانه، قضاوت و صدور حکم برای کلیه مسئولان کشور، سخنرانی در مورد جدیدترین دزدیهای کشور و ... نیز از وظایف این دوست عزیر است.
ولی کلیه ی این مسئولیت ها و حقوق انحصاری این دوست عزیز با دریافت 6 عدد نان از جناب نانوا به پایان میرسه.
بله این دوست عزیز نفر اول صف هستن و کلیه ی این وظایف رو در مدت کمتر از 10 دقیقه بین دو تنور به انجام میرسونن.
دیروز و امروز کنکور سراسری کارشناسی ارشد بود و همکلاسی های سابق اکثرشون امروز کنکور داشتن.(به عبارتی فقط من نداشتم بینشون)
من دوبار شرکت کردم پارسال و سال قبلش ولی امسال محروم بودم چون پارسال روزانه قبول شدم و ثبت نام نکردم.
ولی هدف از این پست دادن این اطلاعات نبود بلکه آرزوی موفقیت برای دوستان بود، دوستایی که شاید دیگه هیچوقت نبینمشون.
خیلی سخته کسی رو که 4سال باهاش هم اتاقی بودی دیگه هیچوقت نبینی و تنها دلخوشیت دیدن عکسها و فیلم های مشترک باشه.
و از اون بدتر وقتیه که عکس مشترکی نداشته باشی باهاش.
چند وقت پیش تو پیج زندگی دانشجویی یه چالش گذاشته بودن تحت این عنوان: یک عکس از لوازمی که بدون اونها از خونه بیرون نمیرید بفرستید.
همونطور که میشه حدس زد توی همه ی عکسها گوشی موبایل و کیف پول(یا پول) بود.
بعضی ها ساعت، سوییچ، آدامس، دستبند، انگشتر و ... داشتن توی عکس هاشون. (حدس میزنم خیلی از خانمها لوازم تجدید آرایش هم دارن با خودشون)
من هیچوقت توی این چالش ها شرکت نکردم و نمیکنم چون اعتقادی ندارم بهشون و بیشتر به نظرم واسه خودنمایی ساخته شدن (اکثر چالش ها و کمپین های اجتماعی) تا اینکه یک اقدام عملی و سازنده باشند.
ولی هدفم از این پست نقد چالش و کمپین نیست بلکه ذکر فکرمه...
فکر کردم اگه بخوام منم عکس بزارم چی باید تو عکسم باشه؟؟؟
قطعا کیف پولم خواهد بود مگر اینکه بخوام جایی برم که لازم نیست مثلا بعضی شبها که میرم دوچرخه سواری.
گوشی هم همینطور خواهد بود مگر اینکه بخوام آشغالارو ببرم بیرون.
توی موارد محدودی هم هندزفری. (هیچوقت املاشو بلد نمیشم...)
هرچی فکر کردم دیگه چیزی نداشتم که بخوام باخودم ببرم. بعد با خودم فکر کردم که این خوبه یا بد؟ نشونه ی سادگی یا خسیسی؟
عمیقتر فکر کردم... به این نتیجه رسیدم به جز گوشی، لپ تاپ، دوچرخه و کیف پولم تو این دنیا به هیچ چیزی تعلق خاطر ندارم.
نمیدونم بده یا خوب؛ ولی من هیچی تو این دنیا ندارم که واسم ارزش داشته باشه.
پ.ن1: منظورم از هیچ چیز، هیچ چیز مادیه نه معنوی.
پ.ن2: دوباره کچل کردم موهامو اینم نشونه ی اینه که به موهامم تعلق خاطر ندارم هر چند کم شدن جدیدا...
پ.ن3: جدیدا پست هام دارن طولانی میشن.
پ.ن4: فکر کنم کم کم باید اینجارو جم کنم و پست هامو مستقیم واسه همون یکی دوتا خواننده بفرستم. D: