کمپ یک 72یی

برای تکامل تفکرات باید خارج از هیاهوی زندگی کمپ زد. به مدت یک عمر!!!

کمپ یک 72یی

برای تکامل تفکرات باید خارج از هیاهوی زندگی کمپ زد. به مدت یک عمر!!!

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
۰۸
مهر
من هیچوقت واسم مهم نبوده ترتیب ماه ها 
روزها 
و سال ها

تولدها و وفات ها

خیلی وقت ها فکر می کنم واسم هیچی مهم نیست و یه جورایی انگار به هیچی علاقه ندارم

به هیچ شهری علاقه ندارم
هیچ مراسمی رو دوست ندارم

غذا، میوه، رنگ و ...  
فکر نکنم بتونم واسه هیچکدوم گزینه ای داشته باشم تحت عنوان محبوب ترین

واسه همین چیزا خیلی وقت ها خیلی ها فکر میکنن من رباتم. ولی نیستم...

من فقط میترسم...

از این میترسم که چیزی بخوام و بهش نرسم
از این میترسم کاری انجام بدم و آخرش نشه اونجوری که باید بشه
از این میترسم که برم و نرسم
از این میترسم نشه که بشه

واسه همین نمیخوام، دوست ندارم، انجام نمیدم ولی اینا خیلی بده...
خیلی بد...

  • رضا 7210
۰۸
شهریور
بنویس از سر خط...
وقتی زندگی به سمتی رفت که حس کردی داره به بیراهه میره بنویس از سر خط.

ولی نکته ی جالبی این وسط هست که باید بهش توجه کرد. همه ی ما انسانها مخصوصا اونهایی که من از درونشون اطلاع دارم، یعنی خودم، در اکثر موارد مهارت بالایی واسه گول زدن خودمون داریم. حالا این یعنی چی؟

ساده ترین حالتش اینه که میدونیم نتیجه ی یه کار چیه ولی میگیم نه شاید اینجوری نشه. 

حالا دوتا مطلب بالا رو جمع بندی می کنم:
من (دیگه جمع نمی بندم و از ما استفاده نمی کنم.) اکثر اوقات که به بیراهه میرم می دونم که دارم اشتباه می کنم ولی خودمو گول می زنم و با هزار و یک دلیل به کارم ادامه میدم. یه جورایی دارم به این نتیجه میرسم کلا خلقتم اینجوری بوده انگاری ...

ولی نکته اینه که باید بتونیم بنویسیم از سر خط...

پ.ن: وقتی داشتم این متن رو مینوشتم از بیراهه منظور خاصی داشتم و اونم این بود که به جای وقت گذاشتن روی پایان نامه بیشتر مشغول فضای مجازی و فیلم و ... میشدم.
  • رضا 7210
۳۱
خرداد

کاش می شد مثل یک کارفرما که آگهی میزنه واسه جذب نیرو روی پیشونیم مینوشتم "به یک یا چند انگیزه نیازمندیم".

البته باید ویژه گی هایی داشته باشه از جمله اینکه تمام وقت باشه. 



پ.ن1: چقدر بده که داخل text editor اینجا نیم فاصله نداره.

پ.ن2: منظورم از انگیزه جنس مخالف نیست البته اونم میتونه انگیزه باشه.

پ.ن3: هر چی خواستم متن طولانی تر بنویسم جالب نشد.

  • رضا 7210
۱۶
خرداد

همینجوری اتفاقی سر میزنی به پنل مدیریت 

بعد میبینی نظر جدید اومده بعد از حدود یکسال

میری داخل پست ببینی چی بوده

سمت چپ رو نگاه میکنی 

زده عمر سایت 730 روز

میگی یعنی چقدر میشه 730 روز

ماشین حساب رو باز میکنی و از اونجایی که خیلی با هوشی میزنی 365 تقسیم بر 2 که میشه 182

یکم فکر میکنی با خودت میگی خوب که چی؟؟؟

بعد انگاری یکی میزنه پس کلّت!!!

دوباره میزنی 365 ضرب در 2 که میشه 730

بله 2 ساله شده اینجا...

2 سالی که معمولا نبودم و آخرین بار حدود 11 ماه پیش پست گذاشته بودم.

ولی 2 سال 2سال دیگه چه ببینی کسی یا چیزی رو چه نبینی...


پ.ن: وقتی ماشین حساب ویندوز روی حالت programmer باشه حاصل تقسیم به صورت صحیح نمایش داده میشه که در نتیجه 365 تقسیم بر 2 که میشه 182.5 رو 182 نمایش میده.

و من الله توفیق

  • رضا 7210
۲۰
تیر

شاعری گفته است:

به جان تو که آدمی فرزند کوشش خویش است؛ و آنکه کوشنده تر است به بزرگی سزاوارتر است.

و به همت بلند مدارج ترقی را می پیماید، وآنکه همتش بلندتر است مشهورتر است.

آنکه اراده پیشگامی دارد، باز پس نمی ماند و آنکه پیشی نمی جوید، پیش نمی افتد.


پ.ن1: بر گرفته از کتاب کشکول شیخ بهایی

پ.ن2: بیشتر این کتاب جمع آوری متن و نثر از نویسندگان و شاعران دیگه هست.

پ.ن3: متن بالا ترجمه یک شعر عربیه گویا. 

  • رضا 7210
۱۲
تیر

شیوه ی زندگی کردن برای همه ی ما یکجور نیست، دلیلش هم کاملا واضحه، چون توقعمون از زندگی با هم فرق میکنه.

حالا این تفاوت از چی نشات میگیره؟؟؟

اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که چون طرز فکرمون با هم فرق میکنه در نتیجه توقعاتمون با هم فرق میکنه.

قدر مصلم چندین مورد هست که تو شکل گیری تفکرات آدم نقش داره.


فرض بر این بگیریم که یک جوان 20 ساله بدون هیچ تفکر و تجربه ای وجود داره.(مثل اکثر مسائل مهندسی شرایطو ایده ال فرض می کنیم. (: ) 

اگه این فرد بخواد فکر کنه (راجع به چی مهم نیست.) چه فکرهایی میکنه؟ مثل اینه که داخل یک هارد خالی بخوایم دنبال چیزی بگردیم. مطمئنا هیچ چیزی برای فکر کردن نداره. چون نه تجربه ای نداره نه مشاهده ای و نه خاطره ای.


از چند خط بالا میشه نتیجه گرفت اولین و مهمترین چیزی که باعث به وجود آمدن تفکرات (و در نتیجه توقعمون از زندگی) میشه تجرببیات، مشاهدات و خاطرات هستند.

و اما همه ی اینها (تجربه، مشاهده، خاطره) در محیط زندگی و از بدو تولد شکل می گیرند.


پس یعنی طرز تفکر ما (در اکثر موارد) بستگی به محیط زندگیمون (از خانواده گرفته تا کشور) داره.

این مطلب واضحه و فکر کنم هممون اینو قبول داریم و نیازی به توضیح نداشت. 

ولی چرا اینو گفتم؟


ما وقتی زنده ایم که تفکراتمون از پیرامونمون فراتر بره؛ مثل همه ی بزرگان تاریخ. 

از نلسون ماندلا گرفته تا امیر کبیر. از کوروش گرفته تا ابراهیم خلیل الله.


ما زندگی می کنیم اما!!!!

فقط بعضی وقت ها.

چون فقط بعضی وقت ها فکر می کنیم؛ سوای تفکرات معمول...

  • رضا 7210
۰۵
تیر
دوباره بین دو راهی قرار گرفتم.
مثل سال پیش که بین دوراهی که عرض کنم چند راهی ارشد آزاد، ارشد سراسری کرمان، ارشد سال بعد و خدمت قرار گرفته بودم.
مثل 5 سال پیش که بین سه راهی کارشناسی سراسری همدان، آزاد و یکسال موندن پشت کنکور قرار گرفتم.
مثل 7 سال پیش که بین چند راهی درس، فوتبال، والیبال و هندبال قرار گرفتم.
ولی اینبار فرق میکنه.
فقط 2 راه هستش.

1-موندن تو شهر خودم+ ادامه دادن کار فعلیم+ ادامه ی تحصیلم و
2-رفتن به تهران+ مشغول شدن به کاری که نمیدونم تضمینی توش هست یا نه ولی اگه بگیره هم تجربه ی بهتری از این کارم هست و هم سابقه ی بهتری و هم ارتباط بیشتری با رشتم داره+ ادامه تحصیل.

البته اگه برم تهران مشکل اقامت دارم، ممکنه کارم فقط 1 ماه طول بکشه بعد نتونم یا نتونن ادامه بدیم.(الته حد اکثر یک تا یک سال و نیم میتونه ادامه داشته باشه) بعد اگه برگردم کار فعلیم رو احتمالا از دست میدم و ....
نمیدونم باید برم یا بمونم...

آیا باید برای ماندن در کورس وحشتناک زندگی به هر سمت و سویی رفت؟
آیا برای ماندن باید رفت؟
رفتن برای ماندن؟

پ.ن: نمیگم انتخابهام کاملا درست بوده ولی فعلا و با این تفکرات به نظرم تنها تصمیمی که پتانسیل اشتباه بودن داره تصمیم 7 سال پیشمه.

  • رضا 7210
۱۸
خرداد

خیلی جالبه آدم بعضی وقتها با اعمال گذشتش فکر کنه و ببینه اگه تفکرات الانش رو اون موقع داشت چه تصمیمی میگرفت و چه کاری میکرد.

من وقت و بی وقت این کارو میکنم.

ولی از این جالبتر اینه که آدم تفکرات گذشتشو مرور کنه. من واقعا از این کار لذت می برم و خیلی وقتها به حماقت خودم تو گذشته و افکاری که داشتم میخندم.

به نظرم این از اثرات افزایش سن و تکامل انسانه.

البته این تکامل همیشه مثبت و سازنده نیست. مثلا یه کلاهبردار وقتی حرفه ای تر میشه با خودش میگه باید زودتر اینکارو میکردم که بیشتر سر مردمو کلاه میزاشتم. ولی نکته ی مشترکش اینه که آدم همیشه به تفکرات گذشتش میخنده.

(این نظر منه و هر کس فقط خودش این موضوع رو راجع یه خودش میدونه.)


من وقت و بی وقت به تفکراتم فکر میکنم ولی متاسفانه روند تغییر تفکراتم به سمتی که دوست دارم بره خیلی کنده، خیلی کند....


پ.ن: شاید در مورد اعمال گذشته بتونه به چند سال پیشم برگرده ولی در مورد تفکرات گذشته معمولا خیلی نزدیکتره.

  • رضا 7210
۱۰
خرداد

اینبار فقط یک بیت از حافظ

با خط بسیار زیبای دیوانی که دارم.


  • رضا 7210
۰۴
خرداد

آیا بیان هم مشکل داره؟

من امروز با این صحنه مواجه شدم که به نظرم اشتباهی رخ داده.

من بازدیدم خیلی کمه چون خودمم وبلاگ های زیادی نمیرسم سر بزنم ولی این عدد به نظرم باگ باشه.

  • رضا 7210
۳۱
ارديبهشت

اگر شما به صف نانوایی مراجعه کرده باشین صحبت های جالبی می شنوین.

هر کسی سعی میکنه جدیدترین اطلاعات ایرانیهای ناسا رو که از تلگرام گرفته به رفتار تبعیض آمیز نانوا ربط بده.نانوایی که به رفیقش که رفته داخل و 197 بار گفته خسته نباشید و از رفقای دوران دبیرستان گرفته تا ممد مرغی که گرفتنش و الان تو هتله تعریف کرده، 2 تا نان بدون نوبت داده.

ولی یک نفر هست که حرفهاش اعتبار خاصی داره. این شخص میتونه راجع به هر چیزی نظر نهایی رو بده.

این شخص شخیص اجازه ی شروع کردن مبحث جدید و خاتمه دادن به صحبت بقیه رو داره.

اگه ایشون بره سازمان ملل حق وتو داره.

قیمت گذاری کلیه ی اجناس داخلی و خارجی، تشریح دلایل اصلی گرانی، اثرات برجام  بر کشور و خاور میانه، قضاوت و صدور حکم برای کلیه مسئولان کشور، سخنرانی در مورد جدیدترین دزدیهای کشور و ... نیز از وظایف این دوست عزیر است.

ولی کلیه ی این مسئولیت ها و حقوق انحصاری این دوست عزیز با دریافت 6 عدد نان از جناب نانوا به پایان میرسه.

بله این دوست عزیز نفر اول صف هستن و کلیه ی این وظایف رو در مدت کمتر از 10 دقیقه بین دو تنور به انجام میرسونن.

  • رضا 7210
۳۱
ارديبهشت
بعضی وقتها اعتراف سخت ترین کار دنیا میشه؛
شایدم همیشه اعتراف سخت ترین کار دنیا باشه؛
مخصوصا وقتی بخوای پیش خودت اعتراف کنی.
---------------
خیلی لایه های تفکر انسان جالبه. خودت پیش خودت فکر میکنی که چطوری خودت رو بپیچونی. 
نکته ی جالب اینه که یک قسمتی از فکرت داره سعی میکنه یک قسمت دیگه از فکرت رو دور بزنه.
---------------
اعتراف میکنم من همیشه خودم رو گول میزنم که خیلی چیزها (مثلا اینکه یک نفر راجم چجوری فکر میکنه و یا اینکه پشت سرم چه حرفی میزنه) واسم مهم نیست و حتی سعی میکنم به بقیه هم اینجوری نشون بدم؛ در حالی که همواره واسم مهم بوده؛ حتی بیشتر از بقیه. ولی نمیدونم چرا سعی میکردم (و میکنم هنوز) که خودم و بقیه رو نسبت به این مساله گول بزنم.
شاید چون فکر میکنم اینجوری فرد خفن تری میشم.
نمیدونم چرا اینجوری بودم و هستم.
  • رضا 7210
۲۱
ارديبهشت
چند ماه پیش بود که تصمیم گرفتم یکی از دیوان های حافظی که داریم رو بخونم.
و دیروز تصمیم گرفتم بعضی وقت ها بعضی از شعرهایی که دوست دارمو اینجا بنویسم.
برای اولین پست هم شعری انتخاب کردم که وزن و آهنگشو خیلی دوست داشتم.

بلبلی برگِ گلــــی خوشرنگ در منقار داشت
                              وندران برگ و نوا خوش نالهــــــــای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
                              گفت مارا جلوه ی معشـوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیـــــست جایِ اعتراض
                              پادشاهی کامران بود از گدائــــــی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و نازِ ما با حُســــنِ دوســــــت
                              خرّم آن کز نازنینــــان بخـــــت برخوردار داشت
خیز تا بر کلکِ آن نقـّاش جان افشان کُنیــــــم
                              کاین همه نقشِ عجـب در گردشِ پرگار داشت
گر مریـــدِ راه عشقـــــی فکر بدنامـــــی مکن
                              شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانه یِ خمّــار داشت
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سـیر
                              ذکرِ تصبیـــحِ ملـــک در حلقـــــه ی زنار داشت
چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشــــت
                              شیوه ی جنّاتُ تَجــــری تَحتِهَـــاالاَنــهار داشت
  • رضا 7210
۱۷
ارديبهشت

دیروز و امروز کنکور سراسری کارشناسی ارشد بود و همکلاسی های سابق اکثرشون امروز کنکور داشتن.(به عبارتی فقط من نداشتم بینشون)

من دوبار شرکت کردم پارسال و سال قبلش ولی امسال محروم بودم چون پارسال روزانه قبول شدم و ثبت نام نکردم.

ولی هدف از این پست دادن این اطلاعات نبود بلکه آرزوی موفقیت برای دوستان بود، دوستایی که شاید دیگه هیچوقت نبینمشون.

خیلی سخته کسی رو که 4سال باهاش هم اتاقی بودی دیگه هیچوقت نبینی و تنها دلخوشیت دیدن عکسها و فیلم های مشترک باشه.

و از اون بدتر وقتیه که عکس مشترکی نداشته باشی باهاش.

  • رضا 7210
۱۷
ارديبهشت

چند وقت پیش تو پیج زندگی دانشجویی یه چالش گذاشته بودن تحت این عنوان: یک عکس از لوازمی که بدون اونها از خونه بیرون نمیرید بفرستید.

همونطور که میشه حدس زد توی همه ی عکسها گوشی موبایل و کیف پول(یا پول) بود.

بعضی ها ساعت، سوییچ، آدامس، دستبند، انگشتر و ... داشتن توی عکس هاشون. (حدس میزنم خیلی از خانمها لوازم تجدید آرایش هم دارن با خودشون)

من هیچوقت توی این چالش ها شرکت نکردم و نمیکنم چون اعتقادی ندارم بهشون و بیشتر به نظرم واسه خودنمایی ساخته شدن (اکثر چالش ها و کمپین های اجتماعی) تا اینکه یک اقدام عملی و سازنده باشند.

ولی هدفم از این پست نقد چالش و کمپین نیست بلکه ذکر فکرمه...

فکر کردم اگه بخوام منم عکس بزارم چی باید تو عکسم باشه؟؟؟

قطعا کیف پولم خواهد بود مگر اینکه بخوام جایی برم که لازم نیست مثلا بعضی شبها که میرم دوچرخه سواری.

گوشی هم همینطور خواهد بود مگر اینکه بخوام آشغالارو ببرم بیرون.

توی موارد محدودی هم هندزفری. (هیچوقت املاشو بلد نمیشم...)

هرچی فکر کردم دیگه چیزی نداشتم که بخوام باخودم ببرم. بعد با خودم فکر کردم که این خوبه یا بد؟ نشونه ی سادگی یا خسیسی؟

عمیقتر فکر کردم... به این نتیجه رسیدم به جز گوشی، لپ تاپ، دوچرخه و کیف پولم تو این دنیا به هیچ چیزی تعلق خاطر ندارم.

نمیدونم بده یا خوب؛ ولی من هیچی تو این دنیا ندارم که واسم ارزش داشته باشه.


پ.ن1: منظورم از هیچ چیز، هیچ چیز مادیه نه معنوی.

پ.ن2: دوباره کچل کردم موهامو اینم نشونه ی اینه که به موهامم تعلق خاطر ندارم هر چند کم شدن جدیدا...

پ.ن3: جدیدا پست هام دارن طولانی میشن.

پ.ن4: فکر کنم کم کم باید اینجارو جم کنم و پست هامو مستقیم واسه همون یکی دوتا خواننده بفرستم. D:

  • رضا 7210